
میزان عنادورزی و حجم مطالب خلاف واقعی که جناب بنیجمالی در این مصاحبه به مصدق نسبت داده است، تنها در صورتی برای من قابل درک میشود که بشنوم ایشان با مصدق پدرکشتگی داشته است. در غیر این صورت به هیچ روی قابل درک نیست که چرا یک نفر باید چنین حجم عظیمی از نسبتهای ناروا و خلاف واقع را به یک شخصیت تاریخی که خوب یا بد بخشی از تاریخ کشور ما است، بدهد. سوال اصلی این است که وقتی سردبیر محترم اجازه نشر چنین مطالبی را میدهد، چه تصوری باید در مورد خط مشی ادیتوریال این ماهنامه داشته باشیم. من خبری از انگیزه و نیت «اندیشه پویا» ندارم، اما این هرچه هست، تاریخپژوهی نیست.
بازخوانی شخصیتهای تاریخی با نگاهی تجدیدنظرطلبانه قطعا نهتنها مجاز بلکه مفید و ضروری است؛ اما پیششرط آن اجتناب از جعل و تحریف وقایع تاریخی و خودداری از استوار کردن مدعا بر سخنان خلاف واقع است. بازخوانی نباید در عمل تلاشی برای تقویت یک ایدئولوژی رقیب باشد و نیز نباید شخصیت مورد بحث را از زمانه خود به زمان حاضر بیاورد و او را قطع نظر از شرایط زمانی با معیارها و ملاکهای روز مورد قضاوت قرار دهد. پیش از این به سرمقاله شماره ۹۸ «اندیشه پویا» که حاوی مطالبی در مورد دکتر محمد مصدق است، پرداختهام (شرق، ۲۸ مهر ۴۰۴). در اینجا، نگاهی به مصاحبه جناب بنیجمالی با جناب علی ملیحی میاندازم.
۱- من درک نمیکنم که آقای بنیجمالی چرا برای بازخوانی شخصیتی مانند مصدق باید اولویت را به روانشناسی بدهد. ما در اینجا اساسا با یک متخصص مالیه و حقوق و استاد مدرسه علوم سیاسی و یک پارلمانتاریست مواجهایم که ترجیح میداد وزیر و نخستوزیر نباشد. اینجا ما با کسی مواجهایم که تمرکزش بر قانون و نهاد است و اولویت اولش همیشه اصلاح قانون انتخابات بوده است و در تمام دوره کوتاه نخستوزیریاش به آزادی مطبوعات و احزاب پایبند بوده است. با خودکامگان و سفاکانی مانند استالین و هیتلر یا اقتدارگراهایی مانند ترامپ مواجه نیستیم که ناچارا پرداختن به روانشناسیشان نیز لازم باشد. در مورد مصدق با اوصافی که داشت، واقعا چقدر لازم بوده که آقای بنیجمالی به «شخصیت سختگیر» و «سلطهگر» مادرش بپردازد؟ وقتی از قتلهای سیاسی آن دوره و تهدیدهای مکرر فدائیان اسلام علیه مصدق و خانوادهاش مطلعایم، چرا ایشان نیاز دارد به «ترس مصدق از ترور» به دلیلِ «اختلال خودبیمارپنداری او» متمرکز شود و به زندان انداختن فدائیان اسلام در دولت مصدق را به این «اختلال» ربط دهد؟ جالب است که مصاحبهکننده نیز به جای اینکه چالشگر باشد، بر بوق مصاحبهشونده میدمد و ازجمله «گرفتن وزارت جنگ» و «لایحه اختیارات» را هم به «بیماریهای روانی مصدق» نسبت میدهد و جناب بنیجمالی نیز در کسوت روانشناس «میل به اختیارات را ناشی از ترسهای مصدق» و «ترس از پاسخگویی» تفسیر میکند. ایشان برای تکمیل پرتره روانشناختی مصدق ابایی از به میان کشیدن پای خانواده او، ازجمله دخترش (خدیجه خانم)، نیز ندارد و تنها کسی است که بیتوجه به توضیحات خانواده، او را شیزوفرنیک میخواند. در دنیا برای شناخت سیاستمدارانی مثل مصدق هیچگاه معمول نیست که تمرکز بر روانشناسی آنها باشد؛ بلکه همواره تمرکز بر بینش سیاسی، کنش سیاسی، وضعیت کشور و شرایط زمانه است؛ خاصه آنکه ناسیونالیسم مصدق از نوع رومانتیک، تهاجمی، هیجانی و باستانگرایانه نبود؛ بلکه از نوع ناسیونالیسم مدنی و تدافعی بود.
۲- در تحلیل جناب بنیجمالی نه از نظرات و خطمشی مصدق مثل تاکید بر اصول مشروطه، مخالفتش با اقتدارگرایی شاه، ملیگرایی مدنی، کنترل دمکراتیک بر نیروهای مسلح، انتخابات آزاد و… اثری هست و نه بحثی از شرایط زمانه او. اصلا سخنی از روح زمانه، اقتضائات زمانه، دیدگاههای مردم همعصر و دیگر کنشگران سیاسی، روندهای بینالمللی و منطقهای نیست. از جنبش استعمارزدایی که روح زمانه است و از سابقه انگلیس و تعارضات ۳۰ ساله ایرانیان با شرکت نفت انگلیس و ایران سخنی نیست. آقای بنیجمالی مصدق را یک شخص مجرد که باید دلیل نگرشها و بینشها و کنشگریهایش را در روانشناسیاش جستوجو کرد، میبیند. البته او کتمان نمیکند که اولویتش مصدق و زمانه او نیست. درباره انگیزهاش از پرداختن به مصدق میگوید: «احساس خوبی نسبت به گذشته نداشتیم و به همین دلیل میخواستیم از زندگی توام با مبارزه و شهامت مدنی عبور کنیم.» بسیار خوب. اما این هرچه هست تاریخ نیست، بلکه یک پروژه است؛ پروژهای که برای پیشبرد آن ابایی از برخورد گزینشی با اسناد و تحریف تاریخ و خلاف واقعگویی نیست. آیا برای نیل به هدف وسیله کردن تاریخ و دادن اطلاعات و تحلیل غلط به خواننده اخلاقا جایز است؟
۳- جناب بنیجمالی میگوید: «مصدق به دلیل بیماری همیشه از مسئولیت در میرفت… هم زندگی آرام میخواست هم شهوت شهرت داشت.» آیا نیتخوانی تا این درجه ممکن است؟ مصدق جزئیات مربوط به مشاغل رسمی و غیررسمیاش را ازجمله در «خاطرات و تالمات» آورده است. برخی کارها را در دهه ۱۲۹۰ به خاطر دخالت روس و انگلیس در آن یا شائبه فساد نپذیرفت. ازجمله در دی ۱۲۹۴ دعوت فرمانفرا، دائیاش، برای شرکت در کابینه او به عنوان وزیر مالیه را به این دلیل که با «رویه سیاسی او مخالف بودم» نپذیرفت (خاطرات و تالمات، ص ۹۱). یا دعوت به مشارکت در کمیسیون ۵ نفره نظارت بر مالیه ایران با شرکت سه ایرانی و دو نماینده روسیه و انگلیس را نپذیرفت، چون مخالف دخالت خارجی در امور ایران بود (همان). از مجلس پنجم در ۱۳۰۲ به بعد مجلس را خانه خود کرد و تا اردیبهشت ۳۰ هیچ پست دولتی نپذیرفت. مهمتر اینکه مصدق میدانست که خودش و مشروطهخواهیاش وصله ناجوری در سیاست ایران است و توان ایستادگی در برابر بلوک سنتی قدرت، شامل دربار، ارتش، خوانین بزرگ، روسای عشایر، دولت عمیق و برخی از روحانیان را ندارد، و دقیقا به این دلیل چهار بار پیشنهاد برای نخستوزیری را رد کرد. او با مشاهده عزم رضاشاه برای تمرکز تمامی قدرت در دست خود، تصمیم گرفت که در دولت او مسئولیت نپذیرند. به قول تقیزاده، از او و دیگر همفکرانش نیز دعوت کرد که متفقا در دولت رضاشاه مسئولیت نپذیرند (ایرج افشار، مصدق؛ سیاست و حقوق، ص ۲۹۱). کسی که آقای بنیجمالی میگوید «شهوت شهرت داشت»، پیشنهاد رضاشاه در اوایل کار برای تصدی نخستوزیری را رد کرد (سالنامه دنیا، ج۸، ۱۳۳۱، صص ۸۲ تا ۹۸) و ۱۶ سال در احمدآباد کشاورزی کرد. او پیشنهاد مجلس و شاه در آبان ۱۳۲۳، پیشنهاد ۵۳ نماینده بعد از سقوط قوام در ۱۳۲۶ و پیشنهاد شاه در ۱۳۲۸ برای نخستوزیری را نپذیرفت. پذیرش نخستوزیری در اردیبهشت ۱۳۳۰ نیز تنها برای جلوگیری از نخستوزیر شدن سیدضیاء و اجرای قانون ملی کردن نفت بود. عدم مقاومت او و عدم فراخوان مردم به خیابان در ۲۸ مرداد به رغم اصرار اطرافیان نیز به این دلیل بود که میدانست اگرچه با فراخوان مردم میتواند بر کودتاچیان پیروز شود، اما مطمئن بود، توطئهها علیهاش تمامی نخواهد داشت. به این دلیل تسلیم را ترجیح داد.
۴- ادعای آقای بنیجمالی مبنی بر اینکه نطق مصدق در ۹ آبان ۱۳۰۴ در مجلس پنجم در دفاع از قاجارها بود، شگفتانگیز است. او میگوید: «شب برخی ار رجال قاجار از جمله دائیاش فرمانفرما به دیدارش رفتند و به او دستمریزاد گفتند که مدافع قاجارها بوده است.» تحریف آن نطق مصدق بیش از این ممکن نیست. مصدق نهتنها در آن نطق از قاجارها دفاع نکرد، بلکه از آنها انتقاد و از رضاخان تمجید کرد: او گفت: «کاملا از سلاطین قاجار مأیوس هستم زیرا آنها در این مملکت خدماتی نکردهاند… من مدافع اینطور اشخاص نیستم…» وی از «عقیدهمند» بودن و «ارادت» خودش به «آقای رضاخان پهلوی» گفت و افزود: «اینکه ایشان خدماتی به مملکت کردهاند، گمان نمیکنم بر احدی پوشیده باشد.» انتقاد او در این نطق متوجه دو چیز بود: یکی عزل قاجاریه توسط یک مجلس عادی که خلاف قانون اساسی بود و دیگر اینکه او مخالف تمرکز همه قدرت در دست رضاشاه آتی بود. او گفت: «خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیسالوزرا پادشاه بشوند، آنوقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح میکند، در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد، شاه هستند، رئیسالوزرا هستند، فرمانده کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند تکهتکهام بکنند و آقا سیدیعقوب هزار فحش به من بدهد، زیر بار این حرفها نمیروم…» مصدق تا پیش از این حامی رضاخان بود، با او همکاری داشت، زمانی که والی آذربایجان بود، رضاخان لشکر را تحت امر او قرار داد. مصدق با پروژه جمهوری رضاخان مخالفت نکرد و بعد از قهر او در فروردین ۱۳۰۳ برای از قهر درآوردن او با چند نماینده دیگر به بومهن رفت و… نقض اصول مشروطه و تمرکز قدرت در دست یک نفر تنها دلیل مخالفت مصدق با رضاشاه در بدو امر بود.
۵- تحریفهای آقای بنیجمالی از شماره بیرون است. او میگوید: مصدق در تیر ۱۳۳۰ به مجلس رفت و احساس بیاحترامی کرد و دیگر به مجلس نرفت. این در حالی است که این اقلیت بود که با آبستراکسیون مانع حضور او در مجلس میشد. ادعای بنیجمالی مبنی بر چاپ اسکناس به دور از چشم مجلس کاملا نادرست است. چاپ اسکناس در یک نوبت آن هم از طریق دو لایحه قانونی مورخ ۱۹ بهمن ۳۱ و تحت نظارت کمیسیون نظارت بر اندوخته اسکناس و کمیسیون مربوطه مجلس انجام شد. تنها خبر آن اعلام عمومی نشد. روشن نیست که آیا آقای بنیجمالی نسبت به چاپ ۲۲۰ میلیون در دولت رزمآرا و ۶۰۰ میلیون تومان در دولت ورشکسته اقبال در ۱۳۳۹ به رغم درآمد هنگفت نفت و وامهای خارجی نیز معترضاند یا خیر. میگوید: «مصدق از باخت میترسید و به این خاطر از مذاکره فرار میکرد.» از مصدق بدون ماخذ نقل کرده که: «اگر دست خالی از آمریکا برگردم برایم خیلی بهتر است تا اینکه با یک قرارداد برگردم.» اظهارات مصاحبهکننده هم عجیب است میگوید: «مصدق اصلا حاضر به پرداخت غرامت نبود.» این در حالی است که مصدق خود مواد ۲ و ۳ قانون خلع ید را بر ۷ مادهای که جمال امامی نوشته بود، افزود. بنیجمالی معتقد است که «مصدق اصلا اهل معامله با انگلیس و آمریکا نبود چون نمیتوانست مصالحه را بپذیرد… میخواست هیچ ردی از کارشناسان انگلیسی در ایران نباشد و همه آنها اخراج شوند» و این را ناشی از اعتقاد مصدق به «مومن و کافر، نجس و پاک» دانسته است. میگوید: «طرف مقابلش که غیرایرانی است، ناپاک و مرتد و ملحد است.» این در حالی است که بعد از خلع ید از شرکت انگلیس و ایران به کارشناسان انگلیسی پیشنهاد شد که بمانند و با همان شرایط با شرکت ملی نفت ایران قرارداد امضا کنند و در لایحه قانونی مصوب ۵ آذر ۳۱ مقرر شد که ۳ عضو هیاتمدیره شرکت ملی نفت، ایرانی و ۴ عضو غیرایرانی باشند. بنیجمالی حتی از دادن نسبت خلاف به جرج مکگی هم دریغ ندارد. من قبلا در شرحی بر سرمقاله «اندیشه پویا» (روزنامه شرق ۲۸ مهر) بطلان این ادعاها را نشان دادهام.
۶- جناب بنیجمالی میگویند: «مصدق به دمکراسی لیبرال اعتقادی نداشت… در بهترین حالت یک برداشت تودهای-روسوئی از دمکراسی داشت.» ظاهرا مشکل در درک ایشان از لیبرال دمکراسی و دمکراسی روسوئی است. آیا مصدق معتقد بود که مطابق نظر روسو مردم خود باید مستقیما قانون وضع کنند و نیازی به نماینده ندارند؟ آیا او به حقوق و آزادیهای فردی که عمده آن در قانون اساسی مشروطه آمده بود، بیاعتنا بود؟ آیا مصدق به مجلس نمایندگی، تفکیک قوا، آزادی نامحدود مطبوعات و احزاب، حقوق و آزادیهای فردی، دادرسی منصفانه، توسعه نهادهای مدنی و … معتقد نبود؟ آیا لوایح قانونی که مصدق براساس قانون اختیارات به اجرا گذاشت، بر پایه این اصول استوار نبود؟ مصدق همه دادگاههای ویژه را منحل و دادرسی ارتش را از محاکمه متهمان سیاسی و مطبوعاتی منع کرد. او بعد از قیام ۳۰ تیر اعلام کرد که مصوبه مجلس مبنی بر مفسد فیالارض بودن قوامالسلطنه و مصادره اموال او را که دستپخت متحدان آن زمانش مانند بقایی و شرکا بود، اجرا نمیکند. او به قیمت شکاف در جبهه ملی بر تحت حمایت قرار دادن قوام و تاکید بر حق او برای دادرسی عادلانه ایستاد. به رغم مخالفت جدی با سیدضیا، دستگیری او توسط دولت قوام در ۱۳۲۵ را طی نامهای سرگشاده محکوم کرد و همزمان طی نامهای سربسته و مشفقانه به قوام که بعدا توسط ایرج افشار در کتاب «مصدق و مسائل حقوق وسیاست» (ص ۲۷۸) منتشر شد، بر اصولی تاکید کرد که همگی اصول مسلم دمکراسی لیبرال است. او در ۴ خرداد ۱۳۲۹ در مجلس شانزدهم گفت: «به عقیده من علاج این است کاری که ملت انگلیس کرده ما هم در ایران همان کار را بکنیم… ممالک مشروطه باید از مملکت مشروطه اصلی تقلید کند که انگلستان است» (مشروح مذاکرات مجلس، ۴ خرداد ۱۳۲۹). حمایت مصدق از حقوق زنان و اقلیتهای رسمی و «غیررسمی» را که یکی از دلایل مخالف روحانیان با او بود، جناب بنیجمالی دلیل چه میدانند؟
پرداختن به بقیه تحریفها و خلافگوییها در این مصاحبه خارج از حوصله یک یادداشت کوتاه است.
*دیپلمات سابق
۲۵۹